خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زوم
[اسم]
el zoom
/θˈoɔm/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: zooms]
1
زوم
1.Tengo que modificar el zoom y el foco de la cámara.
1. باید زوم و فوکوس دوربین را درست کنم.
کلمات نزدیک
spot
triunfo
superventas
interviú
externo
foco
informador
carta al director
campeón
circuito
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان