خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تکه تکه کردن
2 . جدا کردن
3 . محکم کوبیدن
4 . ترکیدن
5 . ناگهان شروع شدن
[فعل]
éclater
/eklatˈe/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
تکه تکه کردن
خرد کردن، شکاندن
2
جدا کردن
تفکیک کردن
1.Éclater un système trop complexe.
1. سیستم پیچیدهای را ازهم تفکیک کردن
3
محکم کوبیدن
محکم زدن
1.Je vais l'éclater, lui éclater la tête.
1. میخواهم محکم بزنمش، سرش را محکم بکوبم.
4
ترکیدن
منفجر شدن
1.Bombe a éclaté.
1. بمب ترکید.
5
ناگهان شروع شدن
درگرفتن
1.éclater en sanglots
1. ناگهان گریه کردن را شروع کردن (زیر گریه زدن)
2.La Seconde Guerre mondiale a éclaté en 1939.
2. جنگ دوم جهانی در سال 1939 درگرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
éclatement
éclatant
éclat
éclairé
éclaireuse
éclater de rire
éclaté
éclectique
éclectisme
éclipse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان