1 . با صدای بلند به چیزی خوردن 2 . خرد کردن
[فعل]

s'écraser

/ekʀɑze/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: écrasé] [حالت وصفی: écrasant] [فعل کمکی: être ]

1 با صدای بلند به چیزی خوردن افتادن، سقوط کردن

  • 1.En panne d'essence, l'avion s'est écrasé au sol.
    1. با تمام کردن بنزین، هواپیما با صدای بلند به زمین خورد [سقوط کرد].

2 خرد کردن له کردن (écraser)

  • 1.Elle écrase les pommes de terre cuites avec une fourchette.
    1. او سیب‌زمینی‌های پخته را با یک چنگال له می‌کند.
  • 2.J'ai écrasé de l'ail et l'ai fait frire dans une poêle.
    2. من سیر را خرد کردم و در ماهیتابه سرخش کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان