خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عصبی کردن
2 . عصبی شدن
[فعل]
énerver
/enɛʀve/
فعل گذرا
[گذشته کامل: énervé]
[حالت وصفی: énervant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
عصبی کردن
ناراحت کردن
1.Elle arrive en retard exprès pour m'énerver.
1. او از قصد دیر میرسد تا مرا عصبی کند.
2.J'essaie de ne pas énerver ma mère.
2. تلاش میکنم مادرم را ناراحت نکنم.
2
عصبی شدن
ناراحت شدن
(s'énerver)
1.Ils s'énervent à chaque fois qu'ils entendent de tels propos.
1. آنها هربار که چنین حرفهایی میشنوند عصبی میشوند.
2.Ne vous énervez pas !
2. عصبی نشوید!
تصاویر
کلمات نزدیک
énervement
énervant
énergétique
énergumène
énergivore
énervé
énigmatique
énigme
énième
énoncer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان