1 . کسب کردن 2 . خریدن 3 . برخوردار کردن از
[فعل]

acquérir

/akeʀiʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: acquis] [حالت وصفی: acquérant] [فعل کمکی: avoir ]

1 کسب کردن گرفتن، به‌دست آوردن

مترادف و متضاد conquérir gagner perdre
acquérir quelque chose
چیزی را به‌دست آوردن
  • 1. Il a acquis de très bonnes connaissances en physique en cinq ans.
    1. او طی 5 سال دانش بسیار خوبی در زمینه فیزیک کسب کرده‌است.
  • 2. Il a acquis la célébrité avec son troisième roman.
    2. او با سومین رمانش محبوبیت کسب کرد.
  • 3. Un stage est utile pour acquérir de l'expérience professionnelle.
    3. کارآموزی برای کسب (کردن) تجربه‌ حرفه‌ای مفید است.

2 خریدن صاحب شدن، به دست آوردن

مترادف و متضاد acheter
acquérir quelque chose
صاحب چیزی شدن
  • 1. Ils ont acquis une maison.
    1. آنها یک خانه خریدند.
  • 2. Mon père acquiert une terre au Nord d'Iran.
    2. پدرم در شمال ایران صاحب یک زمین می‌شود.

3 برخوردار کردن از بهره‌مند کردن از

مترادف و متضاد procurer valoir
acquérir quelqu'un quelque chose
کسی را از چیزی برخوردار کردن
  • 1. L'aisance que ses efforts lui ont acquise.
    1. تلاش‌هایش او را از آسایشی برخوردار کرد. [او از آسایشی به‌خاطر تلاشهایش برخوردار شد.]
  • 2. Son attitude courageuse lui a acquis notre gratitude.
    2. رفتار شجاعانه‌اش او را از سپاسگزاری ما برخوردار کرد. [ما به‌خاطر رفتار شجاعانه‌اش از او سپاسگزاری کردیم.]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان