خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روبهرو شدن
2 . مقابله کردن
[فعل]
affronter
/afʀɔ̃te/
فعل گذرا
[گذشته کامل: affronté]
[حالت وصفی: affrontant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
روبهرو شدن
مواجه شدن
1.Affronter l'ennemi
1. با دشمن روبرو شدن
2.affronter les difficultés
2. با مشکلات مواجه شدن
2
مقابله کردن
برخورد کردن
1.J'ai enfin décidé d'affronter ma peur des araignées.
1. من در نهایت تصمیم گرفتم با ترسم از عنکبوتها مقابله کنم.
2.Ulysse dut affronter de grands dangers.
2. "اولیس" باید با خطرات بزرگی مقابله میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
affrontement
affront
affreux
affreusement
affres
affréter
affréteur
affubler
affût
affûter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان