خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوزن
2 . برگ سوزنی (کاج)
[اسم]
l'aiguille
/egɥij/
قابل شمارش
مونث
1
سوزن
1.Il est parfois difficile d'enfiler un fil de coton dans une aiguille.
1. گاهی نخ کردن یک رشته کتان در سوزن سخت است.
2.La couturière passe le fil dans le chas de l'aiguille.
2. خیاط نخ را از سوراخ سوزن میگذراند.
2
برگ سوزنی (کاج)
1.Aiguilles de pin
1. برگهای سوزنی درخت کاج
تصاویر
کلمات نزدیک
aiguillage
aigue-marine
aigu
aigrir
aigreur
aiguiller
aiguilleur
aiguillonner
aiguiser
aiguiseur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان