خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ارائه ادله و شواهد مبنی بر عدم حضور در محل وقوع جرم
2 . عذر
[اسم]
l'alibi
/alibi/
قابل شمارش
مذکر
1
ارائه ادله و شواهد مبنی بر عدم حضور در محل وقوع جرم
مدرک دال بر عدم حضور در صحنه جرم
1.Mon alibi est la preuve que je suis innocent.
1. ارائه ادله و شواهد مبنی بر عدم حضور در محل وقوع جرم من مدرکی است که من بیگناه هستم.
2
عذر
بهانه
1.Le darwinisme était l'alibi scientifique pour justifier les inégalités sociales.
1. داوینیسم عذری علمی بود برای توجیه نابرابریهای اجتماعی.
تصاویر
کلمات نزدیک
alias
algérien
algérie
algèbre
algue
alice
alignement
aligner
aliment
alimentaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان