Aller chez le coiffeur/chez le dentiste/chez soi...
پیش آرایشگر/پیش دندانپزشک/به خانه خود... رفتن
J'ai mal aux dents, je vais chez le dentiste.
دندان درد دارم، میروم پیش دندانپزشک.
aller à la chasse/à la pêche
به شکار/ماهیگیری رفتن
1.
Il est interdit d'aller à la chasse.
1.
به شکار رفتن ممنوع است.
2.
Je vais aller à la pêche.
2.
میخواهم بروم به ماهیگیری.
aller voir quelqu'un
به دیدن کسی رفتن
1.
Nous allons voir nos grand-parents.
1.
قرار است برویم به دیدن پدربزرگ و مادربزرگ.
2.
Quand-on peut aller te voir ?
2.
کی به دیدنت بیاییم؟
aller chercher quelqu'un
دنبال کسی رفتن
1.
Où puise-je te chercher ?
1.
کجا میتوانم بیایم دنبالت؟
2.
Tu vas me chercher à 10 h ?
2.
ساعت 10 میایی دنبالم؟
y aller/allons-y !
بزن بریم اون جا.
vas-y !
برو/بجنب. [ادامه بده.]
Pour aller à Conflans ?
چطور بروم به کونفلاس؟
2
بودن
حال (کسی به گونهای) بودن
مترادف و متضاد
se porter
Comment vas-tu ? -Je vais bien, merci.
حالت چطور است؟ -من خوب هستم، ممنون.
Comment ça va ?
اوضاع چطور است؟
Ça va ?
خوبی؟
Ça va bien/mal.
خوبم/بدم. [خوب است/بد است.]
Tout va bien.
همه چی خوب است.
توضیحاتی در خصوص فعل "aller"
- فعل "aller" در اینجا برای بیان حالت یا وضعیتی مربوط به سلامتی است و در زبان فارسی به هنگام ترجمه معمولا با واژه "حال" همراه میشود، برای مثال:
"Je vais bien" (حالم خوب است.) همانطور که میبینید در عبارت فرانسه ما واژه "حال" را نداریم ولی برای بیان واضحتر منظور در ترجمه از این واژه استفاده کردیم.
3
کار کردن (چیزی)
پیش رفتن
مترادف و متضاد
marcher
aller bien/mal
خوب/بد کار کردن
1.
Cette montre va bien.
1.
این ساعت خوب کار میکند.
2.
La Bourse va mal en ce moment.
2.
بورس الان خوب پیش میرود.
3.
Les affaires vont mal.
3.
کارها [امور] بد پیش میروند.
توضیحاتی در خصوص فعل "aller"
- فعل "aller" در اینجا به معنای "کار کردن" یک وسیله یا شیء است، همچنین این فعل میتواند به معنای "پیش رفتن" در بیان وضعیت و حالت باشد.
4
جور بودن
آمدن، متناسب بودن
مترادف و متضاد
convenir
harmoniser
seoir
détonner
jurer
aller avec quelque chose
با چیزی جور بودن
1.
La jupe rouge va avec la chemise noir.
1.
دامن قرمز به پیراهن مشکی میآید.
2.
Le vin blanc va bien avec le poisson.
2.
شراب سفید با ماهی خوب جور میشود [با ماهی خوب میشود].
aller à quelqu'un
به کسی آمدن
1.
Cette jupe vous va très bien.
1.
این دامن به شما خیلی میآید.
2.
Est-ce que ce tailleur me va ?
2.
این کتدامن به من میآید؟
توضیحاتی در خصوص فعل "aller"
- فعل "aller" در اینجا به معنای "جور بودن" و "متناسب بودن" چیزی با چیز دیگر است، این فعل همچنین مفهوم "آمدن" نیز دارد و برای بیان این است که لباس، رنگ و یا مدلی مویی به شخصی میآید و با چهره او متناسب است.
5
منتهی شدن
رسیدن
مترادف و متضاد
conduire
mener
une route/un chemin/un sentier... aller à quelque part
جادهای/راهی/مسیری... به جایی منتهی شدن
1.
Ce sentier va à la plage.
1.
این مسیر به ساحل میرسد.
2.
Cette route est allé à Lyon.
2.
این جاده به لیون منتهی شد.
3.
Cette route va à Lyon.
3.
این جاده به لیون منتهی میشود.
6
خواستن [عبارت آینده نزدیک ساز]
قصد (انجام کاری) را داشتن، قرار بودن
aller faire quelque chose
قصد انجام کاری را داشتن
1.
Je ne peux plus attendre, je vais chercher le docteur.
1.
دیگر نمیتوانم صبر کنم، میروم دنبال دکتر بگردم.
2.
Je vais écrire à mes cousins.
2.
میخواهم به پسرعموهایم نامه بنویسم.
aller + gérondif
قرار بودن + صفت فاعلی
1.
En janvier, le froid va croissant.
1.
در ماه ژانویه، سرما قرار است بیشتر شود [دارد بیشتر میشود.]
2.
Sa santé va en s'améliorant.
2.
وضع سلامتش قرار است بهتر شود [دارد بهتر میشود.]
7
عمل کردن
پیش رفتن
مترادف و متضاد
agir
se comporter
aller trop vite
تند پیش رفتن [عمل کردن]
1.
Je ne vais pas trop vite dans mes relations amoureuses.
1.
در روابط عاشقانهام خیلی تند پیش نمیروم.
2.
N'allez pas trop vite dans votre travail, vous ferez des erreurs.
2.
در کارتان خیلی تند پیش نروید، دچار خطا میشوید.
8
مبادا (کاری کردن)
n'aller pas + infinitif
مبادا + مصدر
1.
N'allez pas croire cela !
1.
مبادا این جور فکر کنید!
2.
Pourvu qu'il n'aille pas imaginer une chose pareille !
2.
مبادا چنین چیزی تصور کند!
نکته
در این کاربرد اصولاً یا در حالت امری منفی میآید یا در فعلی منفی بیانگر آرزو و حسرت.