خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حال کسی خوب بودن
2 . (چیزی، لباسی) به کسی آمدن
[عبارت]
aller bien
/ale bjɛ̃/
1
حال کسی خوب بودن
روبهراه بودن
1.Je vais bien, merci.
1. حالم خوب است، ممنون.
2.Vous allez bien ?
2. حالتان خوب است ؟
2
(چیزی، لباسی) به کسی آمدن
1.Ce gris va bien avec ton teint.
1. این [رنگ] خاکستری به رنگ پوستت میآید.
2.Prends celui-ci, le bleu te va si bien !
2. این یکی را بردار، [رنگ] آبی به تو خیلی میآید.
تصاویر
کلمات نزدیک
aller au cœur du sujet
aller
allemand
allemagne
allegro
aller dans les décors
aller de soi
aller droit au but
aller jusqu'au bout
aller planter ses choux
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان