خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حلقه ازدواج
2 . اتحاد
[اسم]
l'alliance
/aljɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
1
حلقه ازدواج
1.Je sais qu'elle est mariée puisqu'elle porte une alliance.
1. من میدانم که او ازدواج کرده است چون حلقه ازدواج دارد.
2.L'alliance se porte en général à l'annulaire gauche.
2. حلقه ازدواج را معمولا به انگشت انگشتری [دست] چپ میاندازند.
2
اتحاد
1.rompre une alliance
1. پیمان اتحادی را زیرپاگذاشتن
تصاویر
کلمات نزدیک
alliage
allez vous faire voir !
allez vers le haut.
allez vers le bas.
allez tout droit.
allier
alligator
allié
allocation
allocution
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان