خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متحد کردن
2 . ترکیب کردن
3 . متحد شدن
[فعل]
allier
/alje/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
متحد کردن
همپیمان کردن
1.Allier l'Autriche avec la France
1. اتریش را با فرانسه متحد کردن
2
ترکیب کردن
درهم آمیختن
1.Allier l'or et l'argent
1. ترکیب کردن طلا و نقره
3
متحد شدن
همپیمان شدن
(s'allier)
1.Finalement, je ne pouvais pas m'allier avec lui.
1. در نهایت من نمیتوانستم با او همپیمان شوم.
2.Personne ne veut s'allier avec lui.
2. هیچکس نمیخواهد با او متحد شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
alliance
alliage
allez vous faire voir !
allez vers le haut.
allez vers le bas.
alligator
allié
allocation
allocution
allongement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان