خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دراز کشیدن
2 . سریع کردن
3 . کش و قوس دادن
4 . غلیظ کردن (سس)
5 . طولانی شدن
[فعل]
s'allonger
/alɔ̃ʒe/
فعل بی قاعده
فعل بازتابی
[گذشته کامل: allongé]
[حالت وصفی: allongeant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
دراز کشیدن
1.Je suis fatigué, je vais m'allonger.
1. من خسته هستم، دراز میکشم.
2.Je vais aller m'allonger et faire une sieste.
2. من دراز میکشم و چرت میزنم.
2
سریع کردن
سرعت بخشیدن
(allonger)
1.allonger le pas
1. سریع کردن گامها
3
کش و قوس دادن
کشش انجام دادن
(allonger)
1.Allonger le bras
1. بازو را کش و قوس دادن
4
غلیظ کردن (سس)
(allonger)
1.Allonger la sauce
1. سس را غلیظ کردن
5
طولانی شدن
دراز شدن
1.Il maigrit, sa taille s'allongea.
1. او لاغر شد و قدش دراز شد.
2.La durée de vie s'allonge.
2. زمان زندگی طولانی میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
allongement
allocution
allocation
allié
alligator
allongé
allouer
allumage
allume-cigarettes
allume-gaz
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان