خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کنایه
2 . تلمیح
[اسم]
l'allusion
/alyzjˈɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
کنایه
اشاره، ارجاع
1.En terminant, je voudrais faire allusion à quelque chose qui s'est passé pendant la période des questions hier.
1. در آخر میخواهم سخنانم را به موردی که در طول جلسه پرسش و پاسخ دیروز اتفاق افتاد ارجاع بدهم.
2.Je n'ai pas entendu la députée faire allusion à vous personnellement.
2. نشنیدم که نماینده شخصا به تو اشارهای کند.
3.Je vais faire allusion à un passage que j'ai utilisé dans mon discours.
3. میخواهم به پاراگرافی که در سخنانم استفاده کردم اشارهای بکنم.
2
تلمیح
تصاویر
کلمات نزدیک
allusif
allure
allumé
allumeur
allumette
alluvial
alluvions
allègre
allécher
allée
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان