1 . آوردن 2 . موجب شدن 3 . دادن
[فعل]

apporter

/apɔʀte/
فعل گذرا
[گذشته کامل: apporté] [حالت وصفی: apportant] [فعل کمکی: avoir ]

1 آوردن

مترادف و متضاد donner fournir emporter remporter
apporter quelque chose (à quelqu'un)
چیزی را (برای کسی) آوردن
  • 1. Apportez-moi plutôt l'addition.
    1. ترجیحاً صورت‌حساب را برایم بیاورید.
  • 2. Apportez-moi un verre d'eau, s'il vous plaît.
    2. یک لیوان آب برایم بیاورید، لطفاً.
  • 3. Asseyez-vous là, je vous apporte quelque chose à manger.
    3. آن جا بشینید، چیزی برای خوردن برایتان می‌آورم.
  • 4. J'ai apporté des bonbons.
    4. شکلات آورده‌ام.
apporter une preuve
دلیل آوردن
  • 1. Elle n'apporte aucune preuve.
    1. او هیچ دلیلی نمی‌آورد.
  • 2. L'accusé peut apporter une preuve directe.
    2. متهم می‌تواند دلایل حقیقی بیاورد.

2 موجب شدن فراهم کردن

مترادف و متضاد procurer
apporter quelque chose
چیزی را موجب شدن
  • 1. Ces pluies apporteront beaucoup d'eau.
    1. این باران‌ها موجب آب زیادی خواهند شد. [آب زیادی خواهند آورد.]
  • 2. Le procureur a apporté assez de preuves pour gagner le procès.
    2. شاکی برای پیروزی در دادگاه مدارک کافی را فراهم کرده‌است.

3 دادن تامین کردن

مترادف و متضاد donner fournir
apporter un soutien moral à quelqu'un
به کسی حمایت معنوی دادن [کسی را حمایت معنوی کردن]
  • 1. Comment apporter un soutien moral à un ami ?
    1. چطور دوستمان را حمایت معنوی کنیم؟
  • 2. Mon père ne m'a jamais appris le soutien moral.
    2. پدرم هرگز مرا حمایت معنوی نکرد.
apporter des capitaux dans une affaire
در کاری سرمایه دادن [تأمین کردن]
  • 1. Chacun de nous doit apporter une somme d'argent dans cette affaire.
    1. هر کس از ما باید برای این کار مبلغی پول بدهد.
  • 2. On apporte des capitaux dans cette affaire.
    2. مردم در این کار سرمایه می‌دهند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان