[فعل]

apprendre

/apʀɑ̃dʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: appris] [حالت وصفی: apprenant] [فعل کمکی: avoir ]

1 یاد گرفتن فهمیدن

مترادف و متضاد étudier s'excercer
apprendre (à faire) quelque chose
(انجام) کاری را یاد گرفتن
  • 1. C'est nécessaire d'apprendre les langues étrangères.
    1. یادگیری زبان‌های خارجی ضروری است.
  • 2. J’apprends à faire la cuisine.
    2. آشپزی‌کردن یاد می‌گیرم.
  • 3. Pierre apprend l'anglais depuis deux ans.
    3. پی‌یر دو سال است که زبان انگلیسی یاد می‌گیرد.

2 (خبری، نتیجه‌ای...) را شنیدن فهمیدن

مترادف و متضاد entendre
apprendre une nouvelle/un résultat...
خبری/نتیجه‌ای... را شنیدن
  • 1. Il a appris le résultat de mon examen d'entrée universitaire.
    1. او نتیجه کنکور مرا شنیده‌است.
  • 2. J’ai appris son départ.
    2. شنیده‌ام رفته‌است.

3 گفتن (خبر) دادن

مترادف و متضاد dire prévenir cacher dissimuler
apprendre la nouvelle à quelqu'un
خبری را به کسی دادن
  • 1. C'est le maire qui a appris la nouvelle aux parents.
    1. شهردار خبر را به والدین داد.
  • 2. Jean-Pierre m’a appris la nouvelle.
    2. ژان پییر خبر را به من گفت.

4 یاد دادن

مترادف و متضاد enseigner entraîner montrer
apprendre quelque chose à quelqu'un
چیزی را به کسی یاد دادن
  • 1. J'ai appris le dessin à un enfant.
    1. من طراحی را به یک کودک یاد دادم.
  • 2. Ma mère m’a appris l’anglais.
    2. مادرم به من انگلیسی یاد داده‌است.
apprendre à quelqu'un à faire quelque chose
به کسی انجام کاری را یاد دادن
  • Elle lui a appris à conduire.
    آن زن به او رانندگی یاد داده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان