[فعل]

apprivoiser

/apʀivwaze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: apprivoisé] [حالت وصفی: apprivoisant] [فعل کمکی: avoir ]

1 رام کردن اهلی کردن

  • 1.Apprivoiser un oiseau de proie
    1. پرنده‌ای شکاری را رام کردن

2 سر به راه کردن مطیع کردن

  • 1.Je tiens bon, je tâche de l'apprivoiser.
    1. من خوب رفتار می‌کنم، وظیفه دارم او را سر به راه کنم.

3 آرام کردن تسکین دادن

  • 1.Apprivoiser un enfant.
    1. آرام کردن یک بچه.
  • 2.Je ne peux pas apprivoiser mes angoisses.
    2. من نمی‌توانم دل‌نگرانی‌هایم را تسکین بدهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان