1 . ایستگاه 2 . توقف
[اسم]

l'arrêt

/aʀɛ/
قابل شمارش مذکر

1 ایستگاه

  • 1.Il m'attend au prochain arrêt.
    1. او در ایستگاه بعدی منتظر من است.

2 توقف وقفه، درنگ

  • 1.L'étudiant a travaillé toute la matinée sans arrêt.
    1. دانش‌آموز تمام صبح را بی‌وقفه کار کرده است.
  • 2.La mairie a ordonné l’arrêt des travaux.
    2. شهرداری دستور توقف کارها را داده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان