خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جمعآوری کردن
2 . بهم وصل کردن
3 . گرد هم آمدن
[فعل]
assembler
/asɑ̃ble/
فعل گذرا
[گذشته کامل: assemblé]
[حالت وصفی: assemblant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
جمعآوری کردن
گرد آوردن
1.Assembler les pièces d'une collection
1. تیکههای یک کلکسیون را جمعآوری کردن
2
بهم وصل کردن
سوار کردن، سرهم کردن
1.Assembler les pièces d'un meuble.
1. قطعات یک مبل را سرهم کردن
3
گرد هم آمدن
جمع شدن
(s'assembler)
1.La foule s'assemble sur la place.
1. مردم در میدان گرد هم میآیند.
2.Ses partisans se sont assemblés autour du candidat.
2. هوادارانش دور کاندیدا [نامزد] جمع شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
assemblage
assedic
assaut
assassiner
assassinat
assembleur
assemblée
assemblée nationale
assentiment
asseoir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان