خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به قدر کافی
2 . نسبتاً
[قید]
assez
/ase/
غیرقابل مقایسه
1
به قدر کافی
به اندازه کافی
مترادف و متضاد
suffisamment
insuffisamment
assez manger/faire...
به اندازه کافی خوردن/انجام دادن...
1. Avez-vous assez mangé ?
1. به قدر کافی خوردید؟
2. Tu ne dors pas assez, mon ami.
2. دوست من، تو به قدر کافی نمیخوابی.
C'est assez !
کافیه!
2
نسبتاً
بیشتر، ترجیحاً
مترادف و متضاد
bien
plutôt
relativement
assez bon/joli...
نسبتاً خوب/زیبا...
1. C'est un devoir assez bon.
1. این تکلیفی نسبتاً خوب است.
2. Sa femme est assez jolie.
2. زنش نسبتاً زیباست.
assez bien de gens
افراد نسبتاً زیادی (در شمال فرانسه و بلژیک)
Assez bien de gens ont vu ce film.
افراد نسبتاً زیادی آن فیلم را دیدهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
assesseur
asservissement
asservir
assertion
assermenté
assidu
assiduité
assiette
assiette creuse
assiette plate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان