1 . به قدر کافی 2 . نسبتاً
[قید]

assez

/ase/
غیرقابل مقایسه

1 به قدر کافی به اندازه کافی

مترادف و متضاد suffisamment insuffisamment
assez manger/faire...
به ‌اندازه کافی خوردن/انجام دادن...
  • 1. Avez-vous assez mangé ?
    1. به قدر کافی خوردید؟
  • 2. Tu ne dors pas assez, mon ami.
    2. دوست من، تو به قدر کافی نمی‌خوابی.
C'est assez !
کافیه!

2 نسبتاً بیشتر، ترجیحاً

مترادف و متضاد bien plutôt relativement
assez bon/joli...
نسبتاً خوب/زیبا...
  • 1. C'est un devoir assez bon.
    1. این تکلیفی نسبتاً خوب است.
  • 2. Sa femme est assez jolie.
    2. زنش نسبتاً زیباست.
assez bien de gens
افراد نسبتاً زیادی (در شمال فرانسه و بلژیک)
  • Assez bien de gens ont vu ce film.
    افراد نسبتاً زیادی آن فیلم را دیده‌اند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان