خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . داوطلبانه
2 . مشارکتی
[صفت]
associatif
/asɔsjatif/
قابل مقایسه
[حالت مونث: associative]
[مذکر قبل از حرف صدادار: associatif]
[جمع مونث: associatives]
[جمع مذکر: associatifs]
1
داوطلبانه
اختیاری
1.La participation est associative.
1. شرکت کردن (در جایی) اختیاری است.
2.Mouvement associatif.
2. حرکت داوطلبانه.
2
مشارکتی
انجمنی، مبنی بر شرکت یا معاشرت
1.La vie associative d'une commune.
1. زندگی مشارکتی یک جامعه.
2.Mon frère est bénévole dans une radio associative.
2. برادرم در یک رادیوی مشارکتی داوطلب است.
تصاویر
کلمات نزدیک
assiéger
assiégeant
assisté
assister
assistante maternelle
association
associer
associé
assoiffé
assombrir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان