خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . استقلال
[اسم]
l'autonomie
/ɔtɔnɔmi/
قابل شمارش
مونث
1
استقلال
آزادی عمل
1.Cette province aura bientôt son autonomie.
1. این ایالت به زودی استقلالش را خواهد داشت.
2.Cette région a voté pour obtenir plus d'autonomie.
2. این ناحیه برای دستیابی به استقلال بیشتر رای داده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
autonome
automobiliste
automobile
automne
automatisme
autonomiste
autoportrait
autopsie
autoradio
autorisation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان