1 . جنگل 2 . چوب
[اسم]

le bois

/bwɑ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: bois]

1 جنگل بیشه

  • 1.Une meute de loups vit dans les bois.
    1. یک گله گرگ در بیشه‌ها زندگی می‌کنند.
Se promener dans un bois
در جنگل گردش کردن
  • Je veux me promener dans un bois.
    من می‌خواهم در جنگلی گردش کنم.

2 چوب چوبی

  • 1.J'ai dû couper du bois pour le feu.
    1. من باید برای آتش چوب می‌بریدم.
  • 2.Le bois utilisé pour ce meuble est de qualité.
    2. چوب استفاده شده در این مبل کیفیت خوبی دارد.
une table en bois [de bois]
میزی چوبی [از جنس چوب]
  • 1. Cette table est en bois de chêne.
    1. این میز از جنس چوب بلوط است.
  • 2. un bureau de bois
    2. میز تحریر چوبی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان