خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لبه
[اسم]
le bord
/bɔʀ/
قابل شمارش
مذکر
1
لبه
کناره، حاشیه، مرز
مترادف و متضاد
bordure
niveau
point
rebord
le bord de la table/piscine...
لبه میز/استخر...
1. Attention, les bords de la piscine sont glissants.
1. مراقب باش، لبههای استخر لیز است.
2. Les bords de cette rivière ne sont pas très propres.
2. کنارههای این رودخانه خیلی تمیز نیست.
Être au bord de quelque chose
در مرز چیزی بودن
Son père est au bord de la crise de nerfs.
پدرش در مرز بیماری عصبی است. [نزدیک است بیماری عصبی بگیرد.]
au bord de l’eau/au bord de la mer/au bord de la route
کنار آب/کنار دریا/کنار جاده
Jane a garé sa voiture au bord de la route.
جین ماشینش را کنار جاده پارک کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
boots
boom
bonus
bonté
bonsoir
bordeaux
bordelais
border
bordereau
bordure
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان