1 . خوردن (زبان کوچه بازاری) 2 . پف کردن 3 . مصرف کردن
[فعل]

bouffer

/bufˈe/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: bouffé] [حالت وصفی: bouffant] [فعل کمکی: avoir ]

1 خوردن (زبان کوچه بازاری) لمباندن

  • 1.Il ne mange pas, il bouffe.
    1. او نمی‌خورد، می‌لمباند.

2 پف کردن باد کردن

  • 1.Des cheveux qui bouffent
    1. موهایی که پف کرده‌اند.

3 مصرف کردن

  • 1.Une voiture qui bouffe de l'huile.
    1. ماشینی که روغن مصرف می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان