1 . تکان خوردن 2 . تکان دادن
[فعل]

bouger

/buʒe/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته کامل: bougé] [حالت وصفی: bougeant] [فعل کمکی: avoir ]

1 تکان خوردن حرکت کردن

  • 1.Devant le directeur, personne n'ose bouger
    1. جلوی مدیر، کسی جرات حرکت کردن [جُم خوردن] ندارد.
  • 2.Le blessé ne bouge plus.
    2. این مجروح دیگر تکان نمی‌خورد.

2 تکان دادن

  • 1.Je ne peux pas bouger le canapé.
    1. نمی توانم این کاناپه را تکان دهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان