خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مختل کردن
2 . منقلب کردن
3 . زیر و رو کردن
[فعل]
bouleverser
/bulvɛʀse/
فعل گذرا
[گذشته کامل: bouleversé]
[حالت وصفی: bouleversant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مختل کردن
قطع کردن
bouleverser quelque chose
کسی یا چیزی را بهم ریختن
1. Cet événement bouleversa toute l’Europe.
1. این اتفاق تمام اروپا را مختل کرد.
2. Le mauvais temps n'a pas bouleversé nos projets.
2. آب و هوای بد برنامههای ما را مختل نکرد.
2
منقلب کردن
از این رو به آن رو کردن، بهم ریختن
مترادف و متضاد
émouvoir
bouleverser quelqu'un
کسی را منقلب کردن
1. Cette nouvelle m'a bouleversé.
1. این خبر من را بهم ریخت.
2. La mort de son ami l’a bouleversé.
2. مرگ دوستش او را منقلب کرد.
3. Le départ inattendu de la présidente bouleverse cet homme.
3. عزیمت ناگهانی رئیس جمهور این مرد را منقلب میکند.
3
زیر و رو کردن
برگرداندن
bouleverser des papiers/objets...
برگههایی/وسایلی... را برگرداندن
تصاویر
کلمات نزدیک
bouleversement
bouleversant
boulevard
boulette de bœuf
boulette
boulier
boulimie
boulimique
boulogne-sur-mer
boulon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان