خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هل دادن
2 . به عجله واداشتن
3 . عمیقا تغییر دادن
4 . وادار کردن
[فعل]
bousculer
/buskyle/
فعل گذرا
[گذشته کامل: bousculé]
[حالت وصفی: bousculant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
هل دادن
تنه زدن
1.Ce passager a accidentellement bousculé une femme dans le train.
1. این رهگذر به یک خانم در قطار به صورت تصادفی تنه زد.
2.Les enfants ont bousculé la vieille dame.
2. بچهها بانوی سالخورده را هل دادند.
2
به عجله واداشتن
هول کردن
3
عمیقا تغییر دادن
1.Depuis qu'il est seul, il a bousculé ses habitudes.
1. از وقتی که او تنهاست، او عاداتش را عمیقا تغییر داده است.
4
وادار کردن
تحریک کردن، برانگیختن
1.Il faut toujours le bousculer pour le faire réagir.
1. برای اینکه او عکسالعملی نشان دهد باید همیشه او را برانگیخت [وادار کرد].
تصاویر
کلمات نزدیک
bousculade
boursouflé
boursier
boursicoter
bourse des valeurs
bouse
bousiller
boussole
bout
boutade
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان