خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خرده کاری کردن
[فعل]
bricoler
/bʀikɔle/
فعل گذرا
[گذشته کامل: bricolé]
[حالت وصفی: bricolant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
خرده کاری کردن
تعمیرات جزیی کردن
1.Ce week-end je dois bricoler le chauffe-eau.
1. آخرهفته باید آبگرمکن را تعمیر کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
bricole
bricolage
bric-à-brac
bribes
breveter
bricoleur
bride
bridge
bridé
brie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان