خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لرزان
[صفت]
brisé
/bʁizˈe/
قابل مقایسه
[حالت مونث: brisée]
[جمع مونث: brisées]
[جمع مذکر: brisés]
1
لرزان
1.Elle a eu la voix brisée par l'émotion.
1. از احساسات صدایش لرزان بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
brisure
briseur
briser
brise-tout
brise-glace
britannique
brièvement
broc
brocante
brocanteur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان