خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوسک
2 . افسردگی
[اسم]
le cafard
/kafaʀ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: cafards]
[مونث: cafarde]
1
سوسک
1.J'ai vu un cafard ici.
1. من اینجا یک سوسک دیدم.
2.Je hais les cafards.
2. من از سوسکها متنفرم.
2
افسردگی
حزن، اندوه
informal
1.Avoir le cafard.
1. افسردگی داشتن.
2.Mon frère a le cafard depuis quelque temps et ne veut plus sortir.
2. برادرم چندین وقت است افسردگی دارد و نمیخواهد دیگر بیرون برود.
تصاویر
کلمات نزدیک
caduc
cadreur
cadrer
cadre de vie
cadre
cafardeux
cafetier
cafetière
cafetière électrique
cafouillage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان