خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لای چفت انداختن
2 . متوقف شدن (موتور ماشین و غیره)
3 . تسلیم شدن
4 . پر بودن (شکم)
[فعل]
caler
/kalˈe/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
لای چفت انداختن
گیر انداختن، ثابت نگه داشتن
1.Caler une soupape
1. سوپاپی را ثابت کردن
2
متوقف شدن (موتور ماشین و غیره)
از حرکت ایستادن
1.Ce navire cale trop.
1. این ناو زیاد از حرکت میایستد.
3
تسلیم شدن
گیر افتادن
1.Il a calé devant l'adversaire.
1. او در برابر متخاصم تسلیم شد.
4
پر بودن (شکم)
دیگر جایی برای غذا نداشتن
تصاویر
کلمات نزدیک
calepin
calendrier
calembour
calebasse
cale-pied
caleçon
calfeutrer
calibre
calibrer
calice
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان