خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قادر (بودن)
[صفت]
capable
/kapabl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: capable]
[جمع مونث: capables]
[جمع مذکر: capables]
1
قادر (بودن)
آماده (بودن)
1.Il est tout à fait capable de faire ce marathon.
1. او کاملا برای دویدن در این ماراتن آماده است.
2.Je suis capable de situer la plupart des pays sur une carte.
2. من قادرم بیشتر کشورها را روی نقشه مکانیابی کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
cap
caoutchouteux
caoutchouc
canyoning
canyon
capacité
cape
capeline
capes
capharnaüm
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان