1 . قادر (بودن)
[صفت]

capable

/kapabl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: capable] [جمع مونث: capables] [جمع مذکر: capables]

1 قادر (بودن) آماده (بودن)

  • 1.Il est tout à fait capable de faire ce marathon.
    1. او کاملا برای دویدن در این ماراتن آماده است.
  • 2.Je suis capable de situer la plupart des pays sur une carte.
    2. من قادرم بیشتر کشورها را روی نقشه مکان‌یابی کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان