خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نوازش کردن
[فعل]
caresser
/kaʀese/
فعل گذرا
[گذشته کامل: caressé]
[حالت وصفی: caressant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
نوازش کردن
1.Elle caresse le chat sur ses genoux.
1. او گربه را روی زانوهایش نوازش میکند.
2.La mère caressait son bébé tendrement.
2. مادر بچهاش را به آرامی نوازش میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
caresse
caressant
carence
cardiologue
cardiologie
cargaison
cargo
caricatural
caricature
caricaturer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان