خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صمیمیت
2 . گرما
[اسم]
la chaleur
/ʃalœʀ/
قابل شمارش
مونث
1
صمیمیت
گرمی
1.Je ne pourrai plus sentir sa chaleur.
1. نمی توانستم صمیمیت او را حس کنم.
2
گرما
حرارت
1.En été, la chaleur est parfois insoutenable.
1. در تابستان، گاهی گرما غیرقابلتحمل است.
2.J'apprécie la chaleur d'un feu quand j'ai froid.
2. هنگامی که سردم است از گرمای آتش لذت میبرم.
تصاویر
کلمات نزدیک
chalet
chaise roulante
chaise pour bébé
chaise longue
chaise de camping pliante
chaleureusement
chaleureux
challenge
challengeur
chaloupe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان