خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نجوا کردن
[فعل]
chuchoter
/ʃyʃɔte/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: chuchoté]
[حالت وصفی: chuchotant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
نجوا کردن
پچ پچ کردن، زمزمه کردن
1.Elle chuchote à l'oreille de son amie.
1. او در گوش دوستش پچ پچ میکند.
2.Il a baissé la voix et commencé à chuchoter.
2. او صدایش را پایین آورد و شروع به زمزمه کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
chuchotement
chrétienté
chrétien
chrysanthème
chrysalide
chuintant
chuinter
chum
chut
chute
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان