خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رقابت
[اسم]
la compétition
/kɔ̃petisjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
[جمع: compétitions]
1
رقابت
مسابقه
1.J'ai une bonne chance de gagner la compétition.
1. شانس خوبی دارم که این مسابقه را ببرم.
2.Je veux participer à la compétition internationale de Robocup 2018.
2. قصد دارم در رقابت بینالمللی "روبوکاپ 2018" شرکت کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
compétitif
compétent
compétence
compère
compulsif
comte
comtesse
comté
comète
comédie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان