Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . غیر قابل کنترل
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
compulsif
/kɔ̃pylsif/
قابل مقایسه
[حالت مونث: compulsive]
[جمع مونث: compulsives]
[جمع مذکر: compulsifs]
1
غیر قابل کنترل
اجتناب ناپذیر
1.La thérapie l'a aidée à se défaire de ses comportements compulsifs.
1. درمان به او در غلبه کردن به رفتارهای غیر قابل کنترلش کمک کرده است.
2.Passionné de musique, Paul est légèrement compulsif.
2. شیفتهی موسیقی، "پل" کمی غیر قابل کنترل است. ["پل" که شیفتهی موسیقی است کمی غیر قابل کنترل است.]
تصاویر
کلمات نزدیک
compulser
comptoir
comptine
compteur de vitesse
compteur
compère
compétence
compétent
compétitif
compétition
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان