خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فشرده
[صفت]
compact
/kɔ̃pakt/
قابل مقایسه
1
فشرده
جمع و جور
1.Ça nous a mené à un moteur très compact, et peu cher.
1. این ما را به سوی یک موتور خیلی جمع و جور و ارزان هدایت کرد.
2.Les réacteurs à sels fondus sont très compacts.
2. راکتورهای نمک مذاب خیلی فشرده هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
comores
commérage
commémorer
commémoration
commémoratif
compacter
compagne
compagnie
compagnon
comparable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان