خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوست
[اسم]
la compagne
/kɔ̃paɲ/
قابل شمارش
مونث
1
دوست
دوست دختر، یار
1.Depuis le début de l'année, Simon vit avec sa compagne.
1. از ابتدای سال، "سیمون" با دوستش زندگی میکند.
2.Mon frère est allé au restaurant avec sa compagne.
2. برادرم با دوست دخترش به رستوران رفته است.
تصاویر
کلمات نزدیک
compacter
compact
comores
commérage
commémorer
compagnie
compagnon
comparable
comparaison
comparateur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان