خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همراهی
2 . شرکت
[اسم]
la compagnie
/kɔ̃paɲi/
قابل شمارش
مونث
1
همراهی
همراه، همصحبت
1.Ce garçon est une mauvaise compagnie.
1. این پسر همصحبت بدی است.
2.Il apprécie la compagnie de ses amis.
2. او از همراهی دوستانش (با او) قدردانی میکند.
2
شرکت
1.Compagnie aérienne.
1. شرکت هواپیمایی.
2.Compagnie d'assurances.
2. شرکت بیمه.
تصاویر
کلمات نزدیک
compagne
compacter
compact
comores
commérage
compagnon
comparable
comparaison
comparateur
comparatif
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان