خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مخالفت کردن
[فعل]
contredire
/kɔ̃tʀədiʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: contredit]
[حالت وصفی: contredisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مخالفت کردن
مخالف (کسی) حرف زدن
1.Arrête de me contredire tout le temps !
1. دست از همیشه با من مخالفت کردن بکش!
2.Le témoignage contredit l'alibi de l'accusé.
2. شاهد مخالف اظهارات متهم حرف میزند.
تصاویر
کلمات نزدیک
contrecœur (à)
contrecoup
contrechamp
contrecarrer
contrebasse
contrefacteur
contrefaire
contrefaçon
contrefort
contremaître
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان