خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مشکل
[اسم]
le contretemps
/kɔ̃tʀətɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
مشکل
حادثه
1.Avec tous ces contretemps, nous n'arriverons jamais à finir le projet.
1. با تمام این مشکلات، ما هیچگاه موفق نخواهیم شد این طرح [برنامه] را به پایان برسانیم.
2.Il y a eu des contretemps mais nous avons cependant progressé.
2. مشکلاتی وجود داشته است اما با این حال ما پیشرفت کردهایم.
تصاویر
کلمات نزدیک
contresens
contrer
contrepoids
contreplaqué
contrepartie
contrevenant
contrevenir
contribuable
contribuer
contributeur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان