1 . مشکل
[اسم]

le contretemps

/kɔ̃tʀətɑ̃/
قابل شمارش مذکر

1 مشکل حادثه

  • 1.Avec tous ces contretemps, nous n'arriverons jamais à finir le projet.
    1. با تمام این مشکلات، ما هیچ‌گاه موفق نخواهیم شد این طرح [برنامه] را به پایان برسانیم.
  • 2.Il y a eu des contretemps mais nous avons cependant progressé.
    2. مشکلاتی وجود داشته است اما با این حال ما پیشرفت کرده‌ایم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان