1 . مناسب بودن 2 . توافق کردن (بر) 3 . پی بردن (به) 4 . (رنگ، لباس...) آمدن (به)
[فعل]

convenir

/kɔ̃vniʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: convenu] [حالت وصفی: convenant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مناسب بودن به کار آمدن

مترادف و متضاد cadrer correspondre
convenir à quelque chose
با چیزی مناسب بودن
  • Ces chaussures conviennent à l'escalade.
    این کفش‌ها مناسب کوهنوردی هستند.
convenir à quelqu'un
مناسب کسی بودن
  • 1. Cet emploi conviendra à mon frère.
    1. این کار مناسب برادرم است.
  • 2. J’espère que cela vous conviendra.
    2. امیدوارم این مناسب شما باشد.
  • 3. Une bonne solution devrait convenir à tout le monde.
    3. یک راه حل مناسب [خوب] باید به کار همه بیاید. [مناسب همه باشد.]

2 توافق کردن (بر)

مترادف و متضاد agréer décider
convenir de (faire) quelque chose
بر سر (انجام) کاری توافق کردن
  • 1. Ils ont convenu [ou ils sont convenus] de se réunir la semaine prochaine.
    1. توافق کردند تا هفته بعدی دور هم جمع شوند.
  • 2. Nous avons convenu d’une date.
    2. ما بر سر یک تاریخ توافق کردیم.
comme convenu
همان طور که توافق‌شده

3 پی بردن (به) متوجه شدن

مترادف و متضاد reconnaître
convenir de quelque chose
به چیزی پی بردن
  • 1. Elle a convenu [ou elle est convenue] de son erreur.
    1. او به اشتباهش پی برد.
  • 2. Elle a convenu [ou elle est convenue] de son inexactitude.
    2. به بی‌دقتی‌اش پی برد.

4 (رنگ، لباس...) آمدن (به) جور بودن (با)

مترادف و متضاد aller plaire
la couleur/le vêtement... convenir à quelqu'un
رنگ/لباسی... به کسی آمدن
  • 1. Ça ne me convient pas.
    1. این به من نمی‌آید.
  • 2. Cette couleur ne convenait pas à mon mari.
    2. این رنگ به شوهرم نمی‌آید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان