1 . تبدیل کردن 2 . (به کیش دیگری) آوردن 3 . تغییر دین دادن
[فعل]

convertir

/kɔ̃vɛʀtiʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: converti] [حالت وصفی: convertissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 تبدیل کردن

مترادف و متضاد changer transformer
convertir quelque chose en...
چیزی را به... تبدیل کردن
  • 1. Choisissez le format qui vous permet de convertir la vidéo.
    1. قالبی [فرمت] را که به شما امکان تبدیل ویدئو می‌دهد، انتخاب کنید.
  • 2. Je dois convertir des dollars en euros.
    2. باید دلارها را به یورو تبدیل کنم.
  • 3. On doit convertir cette énergie cinétique en potentielle.
    3. ما باید این نیروی جنبشی را به (نیروی) پتانسیل تبدیل کنیم.

2 (به کیش دیگری) آوردن

convertir quelqu'un
کسی را به دین دیگری درآوردن
  • 1. Le prêtre convertit les païens au christianisme.
    1. کشیش مشرکان را به مسیحیت درمی‌آورد.
  • 2. Le prêtre la convertit.
    2. کشیش او را به دین دیگری درمی‌آورد.
  • 3. Les missionnaires cherchaient à convertir les populations.
    3. مبلغان تلاش می‌‌‌کردند مردم را به دین دیگری دربیاورند.

3 تغییر دین دادن (se convertir)

se convertir à...
به... تغییر دین دادن
  • 1. Je me convertis au christianisme.
    1. من به مسیحیت تغییر دین می‌دهم.
  • 2. Je ne me convertis pas à l'islam.
    2. من به اسلام تغییر دین نمی‌دهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان