خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تبدیل کردن
2 . (به کیش دیگری) آوردن
3 . تغییر دین دادن
[فعل]
convertir
/kɔ̃vɛʀtiʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: converti]
[حالت وصفی: convertissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
تبدیل کردن
مترادف و متضاد
changer
transformer
convertir quelque chose en...
چیزی را به... تبدیل کردن
1. Choisissez le format qui vous permet de convertir la vidéo.
1. قالبی [فرمت] را که به شما امکان تبدیل ویدئو میدهد، انتخاب کنید.
2. Je dois convertir des dollars en euros.
2. باید دلارها را به یورو تبدیل کنم.
3. On doit convertir cette énergie cinétique en potentielle.
3. ما باید این نیروی جنبشی را به (نیروی) پتانسیل تبدیل کنیم.
2
(به کیش دیگری) آوردن
convertir quelqu'un
کسی را به دین دیگری درآوردن
1. Le prêtre convertit les païens au christianisme.
1. کشیش مشرکان را به مسیحیت درمیآورد.
2. Le prêtre la convertit.
2. کشیش او را به دین دیگری درمیآورد.
3. Les missionnaires cherchaient à convertir les populations.
3. مبلغان تلاش میکردند مردم را به دین دیگری دربیاورند.
3
تغییر دین دادن
(se convertir)
se convertir à...
به... تغییر دین دادن
1. Je me convertis au christianisme.
1. من به مسیحیت تغییر دین میدهم.
2. Je ne me convertis pas à l'islam.
2. من به اسلام تغییر دین نمیدهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
convertible
converti
conversion
converser
conversation
convertisseur
convexe
conviction
convier
convive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان