خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بند
2 . بند ناف
3 . صف
[اسم]
le cordon
/kɔʁdˈɔ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
بند
نخ
1.dénouer les cordons de ses souliers
1. بند کفشهای خود را باز کردن
2.Nouer avec un cordon
2. با نخی گره زدن
2
بند ناف
1.Couper le cordon
1. بندناف را بریدن
3
صف
ردیف
1.Grand cordon de la Légion d'honneur
1. صف طویلی از لژیون دونورها
تصاویر
کلمات نزدیک
cordillère
cordialité
cordialement
cordial
cordelière
cordon ombilical
cordon-bleu
cordonnerie
cordonnier
cordou
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان