خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدن
2 . جسد
3 . بدنه
4 . ماده (شیمی)
[اسم]
le corps
/kɔʀ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: corps]
1
بدن
پیکر، کالبد، جسم
1.Le corps humain possède 360 articulations.
1. بدن انسان 360 مفصل دارد.
les parties du corps
اجزای بدن
un corps d’athlète
بدن ورزشکاری
le corps humain
بدن انسانی
corps et âme
بدن و روح
2
جسد
1.Il a été tué hier soir, son corps a été trouvé par la police.
1. او دیشب به قتل رسید و پلیس جسدش را پیدا کرد.
3
بدنه
هیئت
le corps médical
هیئت پزشکی
un corps administratif
هیئت مدیره
le corps enseignant
هیئت دبیران
le corps social
بدنه جامعه [جامعه]
4
ماده (شیمی)
جسم، عنصر
un corps fluide
جسم مرکب
un corps simple
عنصر ساده
تصاویر
کلمات نزدیک
corporel
corporation
corporatif
coron
corolle
corps enseignant
corps législatif
corpulence
corpulent
correct
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان