1 . حیاط 2 . دادگاه 3 . دربار 4 . حلقه (افراد) 5 . نامزدبازی
[اسم]

la cour

/kuʀ/
قابل شمارش مونث
[جمع: cours]

1 حیاط

  • 1.Les enfants jouent dans la cour.
    1. بچه‌ها در حیاط بازی می‌کنند.
sur cour
مشرف به حیاط
  • 1. « appartement sur cour, très calme et ensoleillé »
    1. «آپارتمانی مشرف به حیاط بسیار آرام و آفتابگیر»
  • 2. Ça donnait sur cour.
    2. مشرف به حیاط بود.
cour de récréation/cour d’école
حیاط مدرسه
  • Quand j'étais petite, j'adorai jouer aux chats dans la cour de récréation.
    وقتی بچه بودم، دوست داشتم با گربه‌های توی حیاط مدرسهْ بازی کنم.

2 دادگاه دیوان، محکمه

مترادف و متضاد chambre
  • 1.La cour a déclaré l'accusé innocent.
    1. دادگاه متهم را بی‌گناه اعلام کرد.
cour d'appel
دادگاه تجدیدنظر
  • Son affaire est jugée en cour d'appel.
    پرونده‌اش در دادگاه تجدیدنظر بررسی می‌شود.

3 دربار دیوان

la cour de Louis XIV
دربار لوئی چهاردهم
  • 1. Ils ont vécu dans la cour de Louis XV pendant 15 années.
    1. آنها 15 سال در دربار لویی چهاردهم زندگی کردند.
  • 2. Les gens qui ont vécu dans la cour de Louis XIV, étaient jeunes.
    2. افرادی که در دربار لوئی چهاردهم زندگی کردند، جوان بودند.

4 حلقه (افراد)

مترادف و متضاد cortège escorte
la cour des grands/d'admirateurs
حلقه آدم بزرگ‌ها [افراد مشهور و موفق]/حلقه طرفداران
  • 1. Ce chanteur est toujours entouré d'une cour d'admirateurs.
    1. حلقه‌ای از طرفداران این خواننده همیشه او را دربرمی‌گیرند.
  • 2. Le succès de son film lui permet de jouer maintenant dans la cour des grands.
    2. موفقیت‌ فیلمش موجب شد حالا در حلقه افراد مشهور بازی کند.

5 نامزدبازی خواستگاری کردن، خاطرخواه بودن

مترادف و متضاد assiduité
faire la cour à quelqu'un
با کسی نامزدبازی کردن
  • 1. Il a fait cour à la plus jolie fille de la faculté.
    1. او با زیباترین دختر دانشکده نامزدبازی می‌کند.
  • 2. Il lui a fait la cour.
    2. با او نامزدبازی کرد.
  • 3. je veux te faire la cour.
    3. می‌خواهم خاطرخواهت شوم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان