خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درز (خیاطی و لباس...)
2 . خیاطی
[اسم]
la couture
/kutyʀ/
قابل شمارش
مونث
1
درز (خیاطی و لباس...)
شکاف، خط دوخت
1.La couture de ma robe s'est déchirée.
1. درز پیراهنم پاره شده است [شکافته شده است].
2.Les coutures sont à peine visibles sur cette robe.
2. خط دوختها به زحمت روی این پیراهن قابل دیدن هستند.
2
خیاطی
1.Ma grand-mère m'a appris la couture et le tricot.
1. مادربزرگم به من خیاطی و بافتنی یاد داده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
coutumier
coutume
couteau électrique
couteau à viande
couteau à pain
couturier
couturière
couvent
couver
couvercle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان