1 . اعتبار
[اسم]

la crédibilité

/kʀedibilite/
قابل شمارش مونث

1 اعتبار باور

  • 1.Malgré ses échecs, sa crédibilité reste intacte.
    1. علی‌رغم شکست‌هایش، اعتبارش خدشه‌ناپذیر ماند.
  • 2.Mon travail acharné m'a aidé à établir ma crédibilité dans cette ville.
    2. کار طاقت‌فرسایم در درست کردن اعتبار (برای خودم) در این شهر به من کمک کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان